نویسنده: گروه نویسندگان




 

اهمیت و ضرورت بحث

انسان موجودی دارای ابعاد و ساحت های مختلف است: روح و بدن دارد، از بینش ها، گرایش ها و توانایی های مختلف برخوردار است و با دیگر موجودات جهان ارتباط هایی دارد، از آنها تأثیر می پذیرد و بر آنها تأثیر می گذارد. از آنجا که تعلیم و تربیت، فرایندی جهت ایجاد، شکوفایی، تصحیح، تقویت، تعدیل و هدایت بینش ها، گرایش ها و استعدادها و توانایی های انسان در ابعاد مختلف روح و بدن برای رسیدن به کمال مطلوب است. با همه ی این ابعاد و ساحت ها سر و کار دارد. به این ترتیب، هنگامی که از تعلیم و تربیت سخن می گوییم، در واقع از انواعی از قابلیت ها و ظرفیت هایی سخن می گوییم که در ابعاد مختلف روح و بدن انسان قرار دارند و انسان برای وصول به کمال مطلوب خود، نیازمند آن است که با یاری دیگران، آنها را به فعلیت برساند یا آنها را تصحیح، تعدیل، تقویت و هدایت کند.
به این ترتیب، یکی از اموری که در تعلیم و تربیت، باید مشخص شود حوزه های مختلفی است که تعلیم و تربیت با آنها سر و کار دارد؛ یعنی برای تعلیم و تربیت، چه موضوعات و کدام استعدادها و قابلیت ها باید ایجاد، شکوفا، اصلاح، تعدیل، تقویت یا هدایت شوند.
برای معلوم شدن بیشتر ضرورت این بحث، باید توجه کنیم که (1)هدف عام تعلیم و تربیت اسلامی، به دست دادن آگاهی ها، مهارت ها و به فعلیت رساندن استعدادهای انسان در جهت قرب الهی است و بنابر مبانی انسان شناختی همه ی قابلیت ها و ظرفیت های وجودی انسان در قرب به خداوند تأثیر دارند. اما انسان ها، صرف نظر از ویژگی هایشان و تفاوت هایی که در نیازهای آموزشی و استعدادها با یکدیگر دارند، دارای ابعاد و جوانب مشترک بسیار متنوعی هستند و مطالعه و بررسی دقیق استعدادها و نیازمندی های مشترک انسان ها، مستلزم تفکیک این ابعاد و جوانب است، به طوری که تفکیک نشدن آنها، مستلزم سردرگمی در تعیین اهداف خاص و جزئی و به تبع آن، ممکن نشدن برنامه ریزی و ارزیابی درست است.
برای تشبیه، چنانچه از یک مهندس طراح ساختمان بخواهید برای شما نقشه ی ساختمانی را طراحی کند، اولین پرسش او این خواهد بود که چه ساختمانی مورد نیاز شماست. این به آن معناست که طراحی ساختمان به طوری که به نیازی خاص مربوط نباشد غیرمنطقی است. نوع نیازمندی های شما تعیین کننده نقشه ی ساختمانی متناسب با آن نیازهاست و چنانچه شما برای امور مختلف، نیاز به ساختمان داشته باشید، ابتدا باید نوع این امور به دقت تفکیک و تعیین شوند و سپس ساختمانی متناسب با انواع آن نیازها و شاید سازه هایی که هر یک با نوعی از آنها متناسب است، طراحی و ساخته شوند. بدون تفکیک نیازها و تعیین اهداف خاص، نه طراحی و ساخت سازه های مناسب، انتظار درستی است و نه ارزیابی از کار طراحان و سازندگان آن سازه ها.
به همین ترتیب، چنانچه برای یک نهاد تعلیم و تربیت معلوم نباشد که هدف خاص آن نهاد، آموزش چه دانش یا پرورش کدام استعداد است، نه می توان از آن نهاد، انتظار برنامه ریزی درستی داشت و نه ارزیابی دقیقی از کارهای انجام شده در چنین نهادی امکان پذیر خواهد بود. در واقع، نیازمندی های علمی و تربیتی انسان ها نیز بسیار متنوع اند و هنگامی که پژوهشگران، برنامه ریزان و دیگر دست اندرکاران تعلیم و تربیت، درصدد بررسی این نیازمندی ها، هدف گذاری و تعیین اصول و روش هایی برای تعلیم و تربیت بر می آیند، ناگزیرند حوزه ی این نیازمندی ها و استعدادها را تعیین و تفکیک کنند و به هر یک از آنها به طور جداگانه بپردازند. به همین دلیل است که در دانش تعلیم و تربیت نیز، برای فرآیند تعلیم و تربیت، ساحت های مختلفی در نظر گرفته می شود و به این وسیله، حوزه های خاص تعلیم و تربیت از یکدیگر تفکیک می شوند.

تعریف ساحت

مقصود از « ساحت» حوزه، محدود و دامنه ی خاصی است که مجموعه ای از رفتارها و فعالیت های تعلیم و تربیت در آن حوزه و دامنه قرار می گیرد، مشروط بر آن که اولاً حوزه های مزبور در عرض یکدیگر باشند، ثانیاً این حوزه ها برای انسان از آن جهت که انسان است (2) در نظر گرفته شده باشند و نه از جهت ویژگی ها، استعدادها یا نیازهای فرد یا جامعه ای خاص.
توضیح آن که در تعلیم و تربیت، می توان فعالیت ها را در طول هم در نظر گرفت و دامنه ی محدودی نیز برای هر دسته از آنها لحاظ کرد. برای مثال، می توان تعلیم و تربیت رسمی را بر حسب مقاطع سنی به تعلیم و تربیت پیش دبستانی، دبستانی، راهنمائی، متوسطه و عالی تقسیم کرد. این حوزه ها گرچه محدود و معین هستند، در طول یکدیگر قرار می گیرند و از این جهت، آنها را ساحت های تعلیم و تربیت نمی دانیم.
همچنین می توان حوزه ی آموزش های هم عرض را از جهت نیازهای خاص و متفاوت جنس زن و مرد، در نظر گرفت و آموزش را از این جهت به آموزش پسران و دختران تفکیک و تقسیم کرد. حوزه های یاد شده نیز گرچه هم عرض اند، ساحت تعلیم و تربیت نامیده نمی شوند، زیرا برای آموزش جنس خاص در نظر گرفته شده اند، نه آموزش انسان از آن جهت که انسان است و با دیگر انسان ها نیازمندی های مشترکی دارد.
اما هنگامی که نیازهای مشترک و هم عرض انسان ها، معیار تقسیم حوزه های تعلیم و تربیت قرار می گیرند، حوزه های مزبور را ساحت های تعلیم و تربیت می نامیم.

ملاک تعیین ساحت های تعلیم و تربیت

اینک سؤال این است که برای تعیین ساحت های تعلیم و تربیت چه معیاری را باید انتخاب کرد؟ ابتدا باید خاطر نشان کنیم که ممکن است موضوعی واحد را بتوان با ملاک های متعدد، به گونه های متفاوت تقسیم کرد. برای مثال « انسان» را می توان یک بار با لحاظ جنسیت، به زن و مرد، بار دیگر و به لحاظ زادگاه یا محل زندگی به آسیایی، اروپایی و ... بار سوم و به لحاظ دین، به مسلمان، مسیحی، یهودی و .... تقسیم کرد. چنان که از جهات دیگر نیز انسان به اقسام دیگری قابل تقسیم است. روشن است که نمی توان گفت تنها یکی از این تقسیمات درباره ی انسان، درست و سایر تقسیمات نادرست است.
به همین ترتیب، تقسیم تعلیم و تربیت به ساحت های مختلف نیز می تواند با لحاظ های مختلف، متفاوت باشد و طبعاً نمی توان ادعا کرد که تنها یکی از این تقسیمات درست و سایر تقسیمات لزوماً نادرست اند؛ هرچند همه ی این تقسیمات مطابق تعریف، براساس انواع نیازمندی های علمی، مهارتی و استعدادهای هم عرض و مشترک میان انسان ها صورت گرفته باشند. برای نمونه، می توان تعلیم و تربیت را به ساحت های مادی و معنوی، یا به دنیوی و اخروی، یا به فردی و اجتماعی یا به اقتصادی و غیراقتصادی تقسیم کرد.
اما می دانیم تقسیم، در صورتی مفید و معقول است که نتیجه ای مفید و مطلوب داشته باشد. برای مثال، چنانچه افراد یک کلاس را به دو دسته عینکی و غیرعینکی تقسیم کنیم، اما بخواهیم برای همه، برنامه درسی یکسان ارائه کنیم تقسیم مزبور بی فایده و نامعقول است، با این که به لحاظ منطقی تقسیمی درست است.
نکته ی دیگر این که هر تقسیم، یا دارای حصر عقلی و منطقی است یا بر اساس بررسی نمونه های مختلف صورت می گیرد و به اصطلاح، استقرائی است. تقسیم نوع اول، جامع همه ی اقسام ممکن است و به لحاظ عقلی فرض قسمی دیگر برای آن ممکن نیست. اما در تقسیم استقرائی، همواره امکان یافتن اقسام دیگر و افزایش تعداد اقسام وجود دارد. برای مثال، تقسیم انسان ها به ایرانی و غیرایرانی، دارای حصر عقلی است، اما تقسیم ایرانی ها به فارس، ترک، کرد، لر و بلوچ، استقرائی است. بنابراین، چنانچه بتوان موضوعی را به هر دو نوع، به صورت مفید و معقول، تقسیم کرد. تقسیم نوع اول ترجیح دارد؛ زیرا این اطمینان وجود دارد که همه ی اقسام ممکن از پیش در نظر گرفته شده اند و در این خصوص، نیازی به بررسی بیشتر نیست.
اینک با توجه به تعریف ساحت های تعلیم و تربیت و با در نظر گرفتن دو نکته ای که برای تقسیم بیان شد، به سراغ تقسیم ساحت ها می رویم. در واقع، ملاک ما برای تعیین ساحت های تعلیم و تربیت این است که ساحت ها،

• ناظر به استعدادهای قابل شکوفایی و نیازمندی های علمی و مهارتی انسان در راستای قرب الهی باشند؛
• دامنه های محدود و در عرض هم را برای تعلیم و تربیت معین کنند؛
• میان انسان ها مشترک باشند؛
• تقسیم به این دامنه ها برای تعلیم و تربیت مفید و معقول باشد؛
• تا حد امکان، تقسیم دارای حصر عقلی باشد و در غیر این صورت، اقسام تا حد ممکن استقرا شده باشند.

تعیین ساحت های تعلیم و تربیت

استعدادهای قابل شکوفایی و نیازمندی های علمی و مهارتی انسان را نمی توان با تقسیمی از نوع حصر عقلی، به اقسامی که از جهت تعلیم و تربیت مفید و معقول باشند، تقسیم کرد. برای مثال، تقسیم آنها به استعداد ریاضی و غیرریاضی با این که دارای حصر عقلی است، مفید نیست؛ زیرا استعدادهای غیرریاضی از آن جهت که مربوط به ریاضی نیستند؛ وجه مشترکی برای تعلیم و تربیت به شمار نمی روند. به همین جهت، چاره ای جز بهره گیری از تقسیم استقرائی نیست. اما می کوشیم تقسیم را از جایی آغاز کنیم که همه ی اقسام تا حد ممکن، معین باشند.
در بحث از مبانی انسان شناختی، انسان را دارای سه ساحت « بینش» ، « گرایش» و « کنش» یا به عبارت دیگر، سه ساحت « بینشی» ، « گرایشی» و « توانایی» دانستیم. هر ساحت، خود دارای استعدادها و توان مندی های خاص و شکوفاپذیر است و با شکوفا شدن و فعلیت یافتن آنها، می توان افعال اختیاری انسان را به سمت هدف نهایی، که همان قرب الهی است، جهت داد، تا با شتاب مناسب برای دست یابی به آن حرکت کند.
در واقع، آنچه مانع حرکت انسان به سمت هدف نهایی یا موجب کندی حرکت می شود، یا ضعف و نقصان در ناحیه ی بینش هاست ( مانند آن که شناخت کافی از هدف یا راه های وصول به آن ندارد یا شناخت وی عمیق یا مستدل نیست) یا ضعف از جهت گرایش ها و میل های مناسب است، به طوری که میل به حرکت را به اندازه ی کافی در انسان برنمی انگیزد، و یا ضعف و کاستی در قدرت انجام دادن اعمال و رفتارهای مناسب است.
تعلیم و تربیت با هدف قرار دادن شکوفایی استعدادها و توان مندی ها باید درصدد رفع انواع این کاستی ها برآید و در هر سه حوزه ی بینش ها، گرایش ها و رفتارها، هدف عام خود را دنبال کند. براین اساس، می توان تعلیم و تربیت را به سه ساحت « بینشی، گرایشی و رفتاری» تقسیم کرد.
از سوی دیگر می دانیم، حوزه ی بینش ها، گرایش ها و رفتارها در انسان بسیار وسیع اند. مثلاً در ساحت بینشی، انسان توانایی شناخت مطالب بسیار متنوعی را دارد و به فعلیت رساندن هر یک از آنها می تواند در جهت تعلیم و تربیت، از اهداف و روش های خاصی برخوردار باشد. از سوی دیگر، ساحت های بینشی، گرایشی و رفتاری، گرچه به لحاظ نظری از یکدیگر قابل تفکیک اند، در عمل کاملاً با یکدیگر ارتباط دارند، به گونه ای که رفتارها مبتنی بر بینش ها و گرایش ها، و گرایش ها نیز مبتنی بر بینش ها شکل می گیرند.
بنابراین، آنچه موضوع بینش قرار می گیرد، چه بسا موضوع گرایش و رفتار نیز قرار بگیرد. به این ترتیب چنانچه بخواهیم ساحت های تعلیم و تربیت را از جهت موضوع تعلیم و تربیت تفکیک کنیم، باید توجه داشته باشیم که در هر سه ساحت بینشی، گرایشی و رفتاری، امکان تقسیمی مشابه وجود دارد و این نوع تقسیم، مخصوص یکی از ساحت های مزبور نخواهد بود.
برای آن که بتوانیم تقسیم نسبتاً جامعی در خصوص موضوعات و متعلقات تعلیم و تربیت داشته باشیم، مناسب است انواع روابط انسان را در نظر بگیریم؛ زیرا هم بینش ها، هم گرایش ها و هم رفتارهای انسان، در رابطه ی انسان با چیزهای دیگر شکل می گیرند. این روابط یا مستقیماً به خود شخص مربوط می شود یا به غیر او. به عبارت دیگر، بینش ها، گرایش ها و رفتارهای ما، گاه مستقیماً به خود ما مربوط می شوند و گاه به چیزی دیگر، اما آنچه به غیر خود شخص مربوط است یا در ارتباط با انسان های دیگر است، یا در ارتباط با دیگر موجودات عالم طبیعت، اعم از جمادات، حیوانات و گیاهان و یا در ارتباط با ماورای طبیعت و در رأس آن، خدای متعال.
این تقسیم، علاوه بر این که جامع همه ی انواع ارتباطات انسان است، مفید و معقول هم هست؛ زیرا نوع گرایش و رفتار انسان، و احیاناً بینش او نسبت به خود جامعه، طبیعت و ماورای طبیعت، متفاوت است. گرایش انسان و رفتار او نسبت به خود، و نیز بینش و شناخت اولیه ای که از خود دارد، مستقیم و بی واسطه است؛ اما عموماً موجودات دیگر را از طریق خود می شناسد، به خاطر خود به آنها گرایش پیدا می کند و از توان مندی های خود در رفتار با آنها استفاده می کند. اما از میان موجودات دیگر، عموماً رابطه ی انسان با انسان های دیگر، از نوع تعامل و رابطه ی موجودات هم عرض با یکدیگر است و رابطه ی او با ماورای طبیعت، از نوع رابطه ی موجود دانی با عالی است؛ و بالاخره، رابطه ی انسان با طبیعت، از نوع رابطه ی موجود عالی با دانی است و برای بهره گیری، سلطه و استخدام.
براساس روابط چهارگانه ی انسان با خود، جامعه، طبیعت و ماورای طبیعت می توانیم ساحت های دیگری از تعلیم و تربیت را تعیین کنیم. ساحتی از تعلیم و تربیت را که ناظر به رابطه ی شخص با خودش است « ساحت شخصی» می نامیم. همچنین، ساحتی را که ناظر به رابطه ی او با انسان های دیگر است « ساحت جمعی»، ساحتی را که درباره ی رابطه او با طبیعت است « ساحت طبیعی»، و ساحتی را که ناظر به رابطه ی انسان با ماورای طبیعت و در رأس آن خداوند است « ساحت الهی» نام می نهیم. هر یک از ساحت های چهارگانه ی مزبور نیز، خود به سه ساحت فرعی بینشی، گرایشی و رفتاری تقسیم می شوند.
اما با توجه به اینکه انسان موجودی اجتماعی است، رابطه ی انسان با انسان های دیگر بسیار گسترده است و در نتیجه، خود « ساحت جمعی» به اقسام دیگری قابل تقسیم است. در این تقسیم می توان گستره ی ارتباط را لحاظ کرد و ساحت جمعی را مثلاً به ساحت خانوادگی ( ارتباط با اعضای خانواده و بستگان)، ملی ( ارتباط با هموطنان) و فراملی ( ارتباط با عموم انسان ها) تقسیم کرد و می توان اقسام افرادی را که با آنها ارتباط برقرار می شود در نظر گرفت و مثلاً آن را به ساحت خانوادگی ( ارتباط با اعضای خانواده و بستگان)، مذهبی ( ارتباط با هم کیشان)، شغلی و حرفه ای ( ارتباط با همکاران)، رفاقت ( ارتباط با دوستان)، محلی ( ارتباط با همسایگان)، سازمانی ( ارتباط با اعضای سازمان)، و مانند آنها تقسیم کرد. چنان که ممکن است آن را به لحاظ موضوع ارتباط، به انواعی مانند اقتصادی ( درباره ی داد و ستد)، سیاسی ( درباره ی فرمانروایی و فرمانبری)، فرهنگی ( درباره ی باورها و ارزش های عمومی و کلی، و آداب و رسوم مورد توجه جامعه) و اجتماعی ( درباره ی زندگی خانوادگی، انواع مشاغل و سایر ارتباطات جمعی) تقسیم کرد.
از میان تقسیمات مزبور هیچ یک دارای حصر عقلی نیست و از این جهت، هیچ یک بر دیگری ترجیحی ندارد. اما تقسیم نخست که بر اساس گستره ی ارتباط است، از جهت تعلیم و تربیت حاوی فایده ای درخور توجه نیست، علاوه بر آن که بسیاری از ارتباطات انسانی هم عرض اند یا با یکدیگر تداخل هایی دارند و چنین نیست که همه ی آنها را بتوان بر اساس گستره ی ارتباط لحاظ کرد. برای مثال، ارتباط مذهبی ( با هم کیشان) و ارتباط ملی تداخل دارند و چنان نیست که از جهت گستره، یکی عام تر و یکی خاص تر باشد؛ یعنی برخی افراد، علاوه بر آن که در مذهب با ما شریک اند در ملیت نیز مشترک اند و برخی تنها در مذهب با ما شریک اند و برخی تنها در ملیت.
در تقسیم دوم نیز، چنانچه تنها به خود افرادی که طرف ارتباط هستند نظر داشته باشیم، اقسام تداخل وجود خواهد داشت. برای مثال، افراد خانواده، ممکن است در مذهب نیز با هم مشترک باشند. اما چنانچه در این تقسیم، افراد از جهت نوع ارتباطی که با فرد دارند لحاظ شوند، نه از جهت شخص خودشان، در واقع این تقسیم به تقسیم نوع سوم باز می گردد.
تقسیم سوم از این جهت که « موضوع ارتباط» را محور تقسیم قرار داده است و طبعاً اهداف و روش ها می تواند در موضوعات مختلف متفاوت باشد قابل قبول تر به نظر می رسد و عموماً در مباحث تعلیم و تربیت نیز شبیه همین عناوین را برای اشاره به ساحت های تعلیم و تربیت به کار می برند. البته باید توجه داشت که این تقسیم نیز استقرائی است و ممکن است ساحت هایی در عرض این چهار ساحت به آنها افزوده شود، مگر آن که ساحت اجتماعی، به صورتی تعریف شود که هر نوع ارتباط انسان با یکدیگر به جز ارتباط اقتصادی، سیاسی و فرهنگی را در بر گیرد. به علاوه، ارائه ی تعریفی دقیق از هر یک از این ساحت های چهارگانه، به گونه ای که مانع تداخل کامل اقسام باشد، دشوار است. از سوی دیگر، ساحت اجتماعی نیز ساحتی گسترده است و در صورت نیاز می توان آن را به اقسامی تقسیم کرد یا به جهت نزدیکی با ساحت فرهنگی، آنها را یک ساحت محسوب نمود.
به این ترتیب می توان ساحت های تعلیم و تربیت را به ساحت های شخصی، جمعی، طبیعی و الهی تقسیم کرد و ساحت جمعی را به سه ساحت فرهنگی - اجتماعی، اقتصادی و سیاسی به علاوه هر یک از شش ساحت مزبور را می توان به سه ساحت بینشی، گرایشی و رفتاری نیز تقسیم کرد. در این صورت، در تعلیم و تربیت به 18 ساحت می رسیم.
در پایان تذکر چند نکته لازم است:
اول، از آنجا که هر انسان، شخصیت واحدی دارد، ساحت های مختلف وجود او از یکدیگر کاملاً جدا نیستند، بلکه کاملاً در یکدیگر تأثیر دارند. بنابراین، ساحت های بینشی، گرایشی و رفتاری، با یکدیگر ارتباط دارند. اما ارتباط ساحت بینشی با گرایشی از این جهت است که برای گرایش مثبت یا منفی، شناخت و بینش، از شرایط لازم است. برای مثال، ممکن نیست کسی به چیزی که از آن هیچ شناختی ندارد علاقه داشته باشد یا از آن متنفر باشد. اما ساحت رفتار با هر دو ساحت بینشی و گرایشی مرتبط است، به طوری که رفتار ارادی هنگامی از انسان سر می زند که نسبت به هدف خود و رفتاری که مقدمه ی وصول به آن است شناخت و بینش کافی داشته باشد و به علاوه، نسبت به هدف و به تبع آن، نسبت به رفتار خود، گرایش کافی داشته باشد. اما باید توجه داشت که وجود ارتباط میان این سه ساحت، مانع از تفکیک خود ساحت ها نیست و نباید موجب مخلوط شدن مرزهای آنها شود.
دوم. همان گونه که به اشاره گفتیم، مقصود از تفکیک انواع ارتباطات انسان، به ارتباط با خداوند و ماورای طبیعت، خود، افراد دیگر جامعه و طبیعت، این است که در هر نوع از انواع ارتباطات یاد شده، یکی از امور مذکور، مستقیماً طرف رابطه است و طبعاً مقصود آن نیست که ارتباط انسان با امور مذکور کاملاً در عرض یکدیگر است، به طوری که هرگاه انسان با یکی از آنها ارتباط داشته باشد، با امور دیگر کلاً بی ارتباط باشد. برای مثال، روشن است که ارتباط انسان با طبیعت، به طبیعت محدود نمی شود و عموماً با واسطه با انسان های دیگر نیز ارتباط پیدا می کند. به علاوه، چنان که در تبیین هدف نهایی گفتیم، همه ی رفتارهای اختیاری در صورتی حقیقتاً ارزش مند هستند که برای قرب الهی صورت گیرند، یعنی رابطه ی آنها با خداوند ملحوظ باشد. در این صورت همه ی ارتباطات انسان، باید در عین حال، رابطه ای با خدای متعال داشته باشند. اما بسیاری از روابط انسان، با یک یا چند واسطه به رابطه ی با خداوند منتهی می شوند. برای نمونه، رفتاری که انسان مستقیماً با افراد خانواده خود دارد، می تواند برای رضای الهی انجام شود و از این طریق با واسطه با خداوند نیز ارتباط یابد. در نتیجه، بر اساس تعریفی که از انواع ارتباط ارائه دادیم، مقصود از ارتباط فرد با خدا، چنین ارتباطات با واسطه ای نیست، و در سایر انواع ارتباط نیز ارتباط بی واسطه و مستقیم مقصود است. به این ترتیب، مقصود از رابطه ی شخص با خودش نیز فعالیت هایی است که مستقیماً با دیگران ارتباط ندارد. در این صورت، ساحت های شخصی، جمعی، طبیعی و الهی نیز در عین ارتباط با یکدیگر، قابل تفکیک اند.
سوم، چنان که در مبحث اهداف تعلیم و تربیت اسلامی اشاره کردیم، ساحت دینی و ساحت اخلاقی در تقسیم بندی مزبور، در عرض ساحت های دیگر تعلیم و تربیت نیستند. زیرا دین و اخلاق به تمام ساحت های مزبور، اعم از الهی، شخصی، فرهنگی - اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و طبیعی، مربوط هستند و به خصوص در دین اسلام، که حاوی آموزه ها و دستورالعمل های فراوانی در همه ی ساحت های مزبور است، می توان گفت دین و اخلاق در همه ی ساحت های تعلیم و تربیت سریان دارند و به هیچ ساحتی محدود نمی شوند و در کنار آنها نیز قرار نمی گیرند. به این ترتیب، گرچه ممکن است در نوعی تقسیم بندی، ساحت دینی و ساحت اخلاقی را از جمله ساحت های تعلیم و تربیت به شمار آورد، این کار در چارچوب تقسیم بندی مورد بحث ناروا به نظر می رسد.
چهارم، از تعبیر « ساحت های تعلیم و تربیت اسلامی» نباید چنین برداشت کرد، که هیچ مکتب فلسفی و دینی دیگر، نمی تواند وجود این ساحت ها را در تعلیم و تربیت بپذیرد. در واقع، بسیاری از مکاتب فلسفی و دینی، با تحلیل ابعاد و ساحت های وجودی انسان می توانند همه یا اکثر ساحت های مزبور را به عنوان ساحت های تعلیم و تربیت بپذیرند. اما روشن است که « اسلامی بودن» قیدی برای مجموعه ی فلسفه ی تعلیم و تربیت مورد بحث است، نه لزوماً تک تک عناصر آن به عبارت دیگر، فلسفه ی مزبور از آن جهت اسلامی است که در مجموع، تنها براساس مبانی اسلامی قابل قبول است، نه آن که پذیرش هر یک از عناصر آن متوقف بر پذیرفتن دیدگاه های اسلام باشد.

تعاریف

اینک پس از تعیین ساحت های تعلیم و تربیت می کوشیم تعریفی مشخص و نسبتاً دقیق از ساحت های تعلیم و تربیت همراه با ذکر نمونه هایی از اموری که در این ساحت ها قرار می گیرند، ارائه دهیم تا در مباحث دیگر، مقصود از آنها کاملاً روشن باشد و مرزهای آنها از یکدیگر تا حد ممکن تفکیک شوند.

ساحت های بینشی

مقصود از ساحت های بینشی، حوزه هایی از تعلیم و تربیت است که با بینش انسان سر و کار دارد. عموماً هدف تعلیم و تربیت در این ساحت ها، آموزش یا تقویت بینش های مخاطبان است. شناخت و بینش، خود دارای مراحل مختلفی است. این مراحل را گاه به ترتیب: دانش، درک، کاربرد، تجزیه و تحلیل، ترکیب و ارزش یابی می دانند.
مرحله ی دانش مرتبه ای از شناخت و بینش است که در آن، آموخته ها حفظ می شوند و قابل یادآوری هستند. مرحله ی درک، مرتبه ای است که در آن، توانایی فهم مطلب، توضیح مطلب، خلاصه گیری از آن و پیش بینی ثمرات و نتایج آموخته ها ممکن می گردد. در مرحله ی کاربرد، یادگیرنده توانایی استفاده از آموخته ها را در موقعیت های جدید پیدا می کند و برای مثال، می تواند قواعد و اصول کلی را در موقعیت های عملی به کار گیرد. در مرحله ی تجزیه و تحلیل، آموخته ها قابل تقسیم به اجزای تشکیل دهنده ی خود هستند و روابط میان آنها قابل تحلیل خواهد بود. در مرحله ی ترکیب، یادگیرنده می تواند با به کارگیری قدرت خلاقیت خود، اجزای آموخته ها را در ساختی جدید به هم بیامیزد و برای مثال، براساس آنها رساله و طرح تحقیق ارائه دهد. مرحله ی ارزش یابی مرحله ای است که یادگیرنده می تواند درباره ی مطالب آموخته شده قضاوت و اظهارنظر کند (3).

ساحت های گرایشی

گاهی میل های باطنی انسان را به چهار دسته ی غرائز، عواطف، انفعالات و احساسات، تقسیم می کنند. در این دسته بندی، غرائز، عواطف و انفعالات را میان انسان و سایر حیوانات مشترک می دانند و احساسات را به انسان ها اختصاص می دهند. غرائز به کشش هایی اطلاق می شود که به نیازهای حیاتی انسان مربوط می شوند و با اندامی از اندام های بدن نیز ارتباط دارند، مانند غریزه ی خوردن و آشامیدن و غریزه ی جنسی. عواطف، میل ها و گرایش هایی مثبت اند که انسان در رابطه با انسان های دیگر دارد، مانند عاطفه ی مادر نسبت به فرزند خود، یا عاطفه ی معلم نسبت به دانش آموز خود. مقصود از انفعالات، کشش های منفی و حالاتی روانی است که انسان به علت احساس ضرر یا خوشایندی، نسبت به کسی دارد. انفعالات در مقابل عواطف قرار دارند و شامل حالاتی همچون نفرت، خشم و کینه است و بالاخره احساسات، حالاتی روانی و مخصوص انسان هستند، مانند احساس تعجب، احساس تجلیل، احساس عشق و احساس پرستش. (4)
اما مقصود از گرایش در ساحت های گرایشی، معنایی وسیع تر از هر یک از امور فوق است و شامل همه ی انواع گرایش هاست، اعم از آنها که میان انسان و حیوانات مشترک اند، و گرایش هایی که مخصوص انسان اند و نیز اعم از گرایش های مثبت و منفی.
گاه برای ساحت گرایشی نیز مراتب و مراحلی در نظر می گیرند که به ترتیب، عبارات اند از دریافت، واکنش، ارزش گذاری، سازمان بندی و تبلور. در مرحله ی دریافت، یادگیرنده به موضوع، دقت و توجه می کند؛ در مرحله ی واکنش نسبت به موضوع، علاقه و واکنش نشان می دهد؛ در مرحله ی ارزش گذاری، نگرش یادگیرنده شکل می گیرد و نسبت به موضوع از خود تعهد و مسئولیت نشان می دهد؛ در مرحله ی سازمان بندی، با ادغام ارزش های مختلف و رفع تعارض میان آنها، به بنا نهادن یک نظام ارزشی منسجم می پردازد؛ و بالاخره در مرحله ی تبلور، فرد نظام ارزشی خود را تشکیل می دهد و شخصیت و رفتارهای خود را بر اساس آن تنظیم می کند. (5)
با دقت در مراحل بیان شده، می توان دریافت که این مراحل، بر اساس رفتارها تنظیم شده اند، اعم از آن که خود آن رفتارها قابل مشاهده باشند یا رفتارهایی درونی به حساب آیند. اما به فرض آن که بتوان چنین ترتیبی را میان موارد یاد شده پذیرفت، در واقع، رفتارهای مزبور تنها می توانند از نتایج گرایش ها و نمایانگر آنها باشند که به جهت تأثیر گرایش در رفتار، به صورت رفتار بروز می کنند. ولی خود این نتایج را باید در جنبه ی رفتاری انسان قرار داد و منشأ درونی آنها را با توجه به تعریفی که از گرایش ها به دست دادیم، باید به ساحت گرایشی انسان مربوط دانست.
به این ترتیب، تمایلات غریزی، محبت، عشق، نفرت، کینه، خشم، غضب، ترس، امید، یأس، اضطراب، شادی، غم، احساس تعجب، تجلیل، تحسین، پرستش و مانند این امور را می توان به ساحت گرایشی مربوط دانست. پرورش انواع گرایش های انسان به ساحت های گرایشی تعلیم و تربیت مربوط می شود.

ساحت های رفتاری

مقصود ما از ساحت های رفتاری، صرفاً حوزه ای از تعلیم و تربیت نیست که با حرکاتی ارادی که در بدن نمایان می شود، سر و کار داشته باشد. بنابراین می توان گفت جنبه های رفتاری از جنبه های روانی - حرکتی عام تر هستند. مقصود از رفتار، همه ی اعمالی است که با اختیار از انسان سر می زند، اعم از آن که این رفتارها درونی به اصطلاح، جوانحی باشند، یا بیرونی و با به کارگیری اعضا و جوارح و به اصطلاح، جوارحی. (6)
به این ترتیب، یاد کردن، توجه کردن، فکر کردن، حل کردن مسئله، پرهیز کردن و ایمان آوردن، از جمله رفتارهای درونی هستند، چنان که تقلید کردن، مستقل عمل کردن، سریع انجام دادن، هماهنگ عمل کردن و انجام دادن فعل از روی ملکه و عادت نیز، که گاه از مراتب و مراحل جنبه ی روانی - حرکتی شمرده می شوند، از جمله انواع رفتارهای بیرونی به شمار می روند. آموزش و پرورش انسان در ساحت رفتاری به ساحت های رفتاری تعلیم و تربیت مربوط است.

ساحت های شخصی

مقصود از ساحت های شخصی در تعلیم و تربیت، همه ی حوزه هایی از تعلیم و تربیت است که مستقیماً به خود شخص مربوط می شوند؛ یعنی آموزش و پرورش درباره ی همه ی بینش ها، گرایش ها و رفتارهایی که مستقیماً مربوط به او هستند، مانند شناخت خود، علاقه به خود و توجه به خود.

ساحت های جمعی

ساحت های جمعی در تعلیم و تربیت، همه ی اموری را که بی واسطه به رابطه ی شخص با اشخاص دیگر مربوط می شوند، در برمی گیرد. این امور شامل شناخت افراد و گروه های دیگر، گرایش مثبت یا منفی نسبت به آنها و انواع رفتار با آنها می شود. این ساحت ها، به لحاظ نوع ارتباطات انسان ها، به سه دسته ی فرعی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی - اجتماعی، تقسیم می شوند.

ساحت اقتصادی

روابط اقتصادی به روابطی اطلاق می شوند که میان اشخاص و گروه ها براساس نوعی داد و ستد برقرار می شود و مبتنی بر مالکیت است. خرید و فروش، اجاره، مصالحه، هبه، وقف، بیمه، معاملات بانکی و انواع قراردادها و توافق نامه های مالی، میان افراد و سازمان های مختلف خصوصی، تعاونی و دولتی، از جمله روابط اقتصادی است. آموزش این روابط و مقررات مربوط به آنها، تقویت گرایش به مشارکت در فعالیت های اقتصادی و پرداخت مالیات، از جمله امور مربوط به ساحت اقتصادی تعلیم و تربیت اند.

ساحت سیاسی

روابط سیاسی به آن دسته از روابط انسان ها اطلاق می شود که محور آن حاکمیت است. رابطه ی میان دولت مردان و مردم و نیز میان دولت مردان کشورهای مختلف و روابط دیپلماتیک، در زمره ی روابط سیاسی قرار می گیرند. آموزش این روابط و مقررات حاکم بر آنها، پرورش حساسیت نسبت به اوضاع سیای داخلی و خارجی، شرکت در انتخاب دولت مردان و دفاع از استقلال سیاسی کشور خود، از جمله اموری است که به ساحت سیاسی تعلیم و تربیت مربوط می شود.

ساحت فرهنگی - اجتماعی

برای « فرهنگ» معانی بسیار متنوعی ذکر کرده اند که اشاره فهرست وار به آنها نیز در این مجال نمی گنجد. اما مقصود از فرهنگ در اینجا، بنابر ارتکاز عرفی و موارد استعمال رایج، مجموعه ی باورها و ارزش های کلی عمومی و آداب و رسوم مورد توجه جامعه است. آموزش این گونه باورها و ارزش ها و تشخیص درست و نادرست آنها، پرورش گرایش به ارزش های درست و اصیل، و توجه به تهاجم فرهنگی بیگانه و مقابله با آن، از جمله امور مربوط به ساحت فرهنگی تعلیم و تربیت است.
مقصود از ساحت اجتماعی، به معنای خاص، بخشی از روابط انسان ها با یکدیگر است که تحت هیچ یک از عناوین خاص روابط اقتصادی، سیاسی و فرهنگی قرار نمی گیرند. روابط اعضای خانواده با یکدیگر، مانند رابطه ی همسران با یکدیگر و رابطه ی والدین با فرزندان، رابطه ی معلم و مربی با متعلم و متربی، رابطه ی هم کلاسی ها، همسایه ها، همکاران، هموطنان و هم کیشان با یکدیگر، روابط اداری، روابط جنسی و مانند آنها، که هر یک براساس موضوع خاص میان افراد برقرار می شود، از جمله روابط اجتماعی محسوب می شوند. شناخت حقوق متقابل در روابط اجتماعی، پرورش گرایش به برقراری روابط سالم، و رعایت حقوق اجتماعی از جمله امور مربوط به ساحت اجتماعی تعلیم و تربیت است. پیوستگی زیاد ساحت های فرهنگی و اجتماعی و تلقی های متفاوت و نزدیک به هم از این دو ساحت، تعیین حدود مرزی میان آنها را در برخی مصادیق با دشواری روبه رو می کند. به این جهت در این نوشتار ترجیح دادیم این دو ساحت را در یکدیگر تلفیق کنیم و تحت عنوان ساحت فرهنگی - اجتماعی به همه مصادیق مزبور اشاره کنیم.

ساحت الهی

مقصود از ساحت الهی، حوزه ای از تعلیم و تربیت است که به آموزش و پرورش بینش ها، گرایش ها و رفتارهای شخص نسبت به ماورای طبیعت و در رأس آن، به خداوند متعال، می پردازد. تقویت شناخت و بینش نسبت به خدای متعال و عالم غیب، پرورش احساس عشق، پرستش، امید، خوف، خضوع و رضایت نسبت به خداوند و ایمان به او، شکرگزاری از خدا، توکل بر او و توجه به او، از امور مربوط به ساحت الهی است.

ساحت طبیعی

حوزه ای از تعلیم و تربیت که به آموزش و پرورش بینش ها، گرایش ها و رفتارهای انسان با طبیعت می پردازد، ساحت طبیعی تعلیم و تربیت نامیده می شود. مقصود از طبیعت، همه ی موجودات عالم طبیعت به جز انسان هاست و شامل جمادات، گیاهان و حیوانات می شود. بنابراین شناخت وظایف ما نسبت به طبیعت و محیط زیست، پرورش حس مسئولیت نسبت به منابع طبیعی و استفاده ی درست از آنها، به تعلیم و تربیت در ساحت طبیعی مربوط می شود.

پی‌نوشت‌ها:

1-اهداف تعلیم و تربیت اسلامی
2- مقصود از انسان از آن جهت که انسان است، اشتراک هر فرد انسان با انسان های دیگر است، نه تمایز انسان از انواع دیگر مانند حیوانات و گیاهان؛ بنابراین، در تقسیم بندی ساحت ها، علاوه بر ویژگی ها و شئون مرتبه ی انسانی انسان، شئون مربوط به مرتبه ی حیوانی انسان یا مراتب پایین تر وجود او نیز ملحوظ هستند.
3- ر.ک. نرمان ادوارد گرونلند، هدف های رفتاری برای تدریس و ارزش یابی، ص 53-55.
4- ر.ک. محمدتقی مصباح یزدی، مشکات، 1/1، ص 413-414.
5- ر.ک. نرمان ادوارد گرونلند، هدف های رفتاری برای تدریس و ارزش یابی، ص 56-59.
6- به این ترتیب روشن است که مقصود از رفتار در این اصطلاح، آن چیزی نیست که رفتارگرایان (behaviorists) از این واژه اراده می کنند. زیرا، رفتار گرایان با مبنا قرار دادن ماده گرایی و تجربه گرایی، در مطالعات روان شناسانه درباره ی انسان به رفتارهای ظاهری و بیرونی او نظر دارند و پدیده های ذهنی، مانند آگاهی را به پدیده های فیزیکوشیمیایی و حالات روانی را نیز به رفتارهایی ظاهری که در واقع، پاسخ های مشاهده پذیر به محرک های خاص است، تحویل می برند.

منبع مقاله: گروه نویسندگان؛ زیر نظر محمد تقی مصباح یزدی؛ (1390)، فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی، تهران: مؤسسه فرهنگی مدرسه برهان (انتشارات مدرسه)، چاپ دوم